”دیگران قادر نیستند مشتریان خودشان را انتخاب کنند. اما یک برند شخصی میتواند.” این حرف به چه معناست و چرا همچنین حرفی میزنیم؟ در این مطلب میخواهم به این موضوع بپردازم. مایل هستید تا با من همراه باشید تا لُب مطلب را با شما به اشتراک بگذارم؟ انتخاب با شماست.
وقتی از قدرت یک برند بیبهره باشیم (چه یک برند شخصی و چه یک برند سازمانی)، به این معنی خواهد بود که از داشتن یک هویت مورد اعتماد در جامعهی کسب و کارمان محرومیم. و وقتی از چنین چیزی محرومیم به این معنا خواهد بود که به سختی مشتریان جدید بهدست میآوریم و نهایتاً برای کسب درآمد لازم است به انواع و اقسام مشتریان خدمات بدهیم. ما حق انتخابی نخواهیم داشت، همینطور که شاهدیم بسیاری از صاحبان کسب و کارها در اطراف ما همینطورند.
افرادی که از برند بیبهرهاند (بازهم اشاره میکنم که فقط منظورم برند شخصی نیست)، به شکلی مجبورند به هرکسی که از در وارد میشود خدمات بدهند و البته شاید این موضوع آنقدرها هم بد و سخت بهنظر نرسد. به هرحال از این موضوع که عاشق مشتریانمان باشیم محروم خواهیم شد. از طرف دیگر وقتی با افراد موفق روبرو میشویم، یعنی همان کسانی که به خوشبختی و خوشحالی واقعی دست پیدا کردهاند، می بینیم که تقریباً دارای یک ویژگی مشترک هستند. ”آنها از کاری که میکنند لذت میبرند” -استیو جابز-
از کاری که میکنیم لذت ببریم
نمیخواهم بگویم برندسازی روش لذت بردن از کاریست که ما انجام میدهیم. اما میخواهم اشاره کنم که برندسازی میتواند کاری کند که از کسب و کارتان لذت ببرید!
هم من هم شما میدانید که یک طرف اصلی در کسب و کار و تجارت، مشتری است. در مورد ارزش مشتری صحبت نمیکنم، بلکه در مورد نقش مشتری در احساس رضایتمندی شما از کاری که انجام میدهید حرف میزنم. برخی پیشخدمتان بسیار راضی و برخی بسیار ناراضیاند. شاید هیچیک از آنها عاشق جارو کردن منزل و شستن ظرفها نباشد، اما رضایت از شغل پیشخدمتی را باید در جای دیگری جستجو کرد. اینکه ”پیشخدمت چه کسی هستید و به چه کسی خدمت میکنید؟”.
کسب و کار و تجارتهای ما نیز به همین صورت است. ”کاری که انجام میدهیم”. من برای چه کسی مینویسم؟ به عشق چه تیپ مخاطبی هر روز ساعتها وقت پشت وبسایتم میگذارم؟ شما هم وضعیتی مشابه من دارید. به چه مشتریانی خدمات میدهید؟ برای چه مشتریانی محصول و خدمات جدید طراحی میکنید؟ با چه کسانی به عنوان مشتری تماس میگیرید و سعی میکنید متقاعدشان کنید که بهترین خدمات را برای آنها به ارمغان آوردهاید؟
دو راه جلوی پای شماست. راه اول: تنها به سود خود بیاندیشید و مشتری به خودی خود هیچ ارزشی برایتان نداشته باشد و سعی کنید تنها ”بفروشید و فقط بفروشید”. به این صورت میتوانید ادامه دهید، میتوانید پول هم در بیاورید، اما نمیتوانید موفقیتهای آنچنانی را در کسب و کارتان تجربه کنید. (منظور از موفقیت فقط پول نیست. بلکه منظور تجربهی سطح بالایی از رضایت است که فقط به میزانی به پول وابسته است).
راه دوم: عاشق مشتریانتان باشید، هر روز با علاقهی زیاد برای ارتباط با آنان پا به محل کارتان بگذارید و نهایتاً نتیجهی این اشتیاق را با موفقیتهای به ظاهر دست نیافتنی دریافت کنید. من از موفقیت صحبت میکنم و نه اسباب بازی موفقیت .
اگر راه دوم را انتخاب میکنید، به احتمال زیاد لازم خواهید داشت تا ارتباطی خوب با مشتریانتان برقرار کنید تا خلاقیت و پشتکار شما فعال شوند. هیچچیز مانند عشق نمیتواند شما را به پیش ببرد. حتی عشق به مشتری. اما چطور باید مشتریانمان را دوست داشته باشیم؟
مشتریانمان را دوست داشته باشیم
روحیات و شخصیتهای گوناگونی در اطراف ما وجود دارند. ما نمیتوانیم عاشق یک مشتری شویم صرفاً به این دلیل که او مشتری است! این احمقانهاست. چرا که مشتری بودن ویژگیای نیست که ما را شیفته یا عاشق انسانی دیگر کند. بلکه این روحیات، سلایق و ویژگیهای شخصیتی مشتریان شما خواهد بود که به شما دلیلی میدهد که آنها را دوست بدارید. این اصلاً منطقی نیست که هرکسی از در وارد شد و نامش را مشتری گذاشتیم دارای ویژگیای شود که شما را دوستدار خود کند!
پس اگر در باز باشد و هرکسی مشتری شما شد، دشوار است که از شما بخواهیم مشتریانتان را صمیمانه دوست داشته باشید، به عشق آنها از خواب برخیزید و محصولات جدید را برای راحتی بیشترشان طراحی کنید. وقتی به صحبتهای استیوجابز نگاه میکنید خواهید دید که او واقعاً عاشق دو چیز بود: اول، محصولی که برای مشتریان تولید میکرد. دوم، مشتریانی که برایشان محصول تولید میکرد.
اما وقتی حق انتخابی وجود نداشته باشد چطور میتوان مشتریان را کنترل کرد؟ برای مثال شما تمایل دارید تنها و تنها افرادی با میانگین سنی ۴۰ تا ۵۰، با تحصیلات فلان رشته، و با ویژگی روحی دلخواهتان مشتری شما شوند. آیا راهش این است که در تبلیغات و کاتالوگ محصولاتتان این ویژگیها را قید کنید؟ قطعاً نه! راه این کار بدست آوردن هویتی متناسب و فریاد این هویت، برای جذب مخاطبان مرتبط است… و این دقیقاً یعنی برندسازی.
برندسازی شخصی حق انتخاب میدهد
راز این موضوع در قدرت رسانهای شما نهفته است. اشتباه نکنید؛ منظورم این نیست که باید رادیو و تلویزیون را در دست داشته باشید. بلکه وفتی ۱۰ هزار مخاطب واقعی در شبکههای اجتماعی شما حضور داشته باشند شما قادرید افراد زیادی را برای ارائهی خدماتتان به آنها راهی دفتر کارتان کنید. میتوانید کاری کنید که تلفن شما دائماً درحال زنگ خوردن و درخواستهای گوناگون باشد. آنوقت است که قادرید نسبت مخاطبان رهگذری را کاهش دهید. به این معنی که تعداد مخاطبانی که اتفاقی با شما برخورد میکنند در سیلی از مراجعینی که شما را در شبکههای اجتماعی و رسانههایتان دنبال میکنند گم شود.
اگر امروز ۷۰ درصد مراجعین و مشتریان جدیدتان شما را زیاد نمیشناسند، وقتی مخاطبان شبکههای اجتماعیتان (یا وبسایت شما) به دهها هزار نفر برسد، این عدد به حدود ۱۰ درصد یا حتی کمتر نزول میکند. این یعنی «شما مشتریانتان را انتخاب کردهاید». شما قطعاً نمیتوانید در را روی مشتریانی که دوستشان ندارید ببندید. اما قادرید کاری کنید که ۹۰ درصد از مخاطبانی که به سوی شما میآیند، باب میلتان باشند.
وقتی فردی شناخته شده نیستید مشتریان، شما را به درستی نمیشناسند و همیشه با میزانی از شک به شما مراجعه میکنند. مانند اینکه شما تابلود دکتر پوست را درب مطب خودتان نصب کردهاید. اگر شما برند شخصی نداشته باشید، بسیاری از مراجعان از روی تابلو و یا تبلیغاتتان به مطب شما مراجعه میکنند. نه شما آنها را میشناسید و نه آنها میدانند که «آیا مثلا شما قادرید خدمات لیزر پوست را نیز ارائه دهید یا نه».
اما وقتی پزشکی باشید با ۱۰ هزار یا ۲۰ هزار مخاطب و مطالب زیادی را در طول هفته با آنها به اشتراک بگذارید، آنها میدانند که شما دقیقاً چه کاری انجام میدهید. آنها احتمالاً از ویدئوها و تصاویری که منتشر کردهاید میدانند که قرار است با آنها چطور برخورد کنید، در چه سطحی خدماتتان را ارائه دهید و اینکه قرار است دقیقاً چهکار کنید و این یعنی برند شخصی به شما حق انتخاب میدهد.
در انتها برندسازی شخصی میتواند به شیوههای مختلف بر درآمد، محبوبیت و احساس ارزشمندی شما اثرگذار باشد. میبینید که در کفشهای ورزشی، لباسها، رستورانها، مواد غذایی و حتی توپ فوتبال، چقدر تفاوت بین برندها و غیر برندها وجود دارد؟ برندسازی شخصی نیز درست همینطور است. برندسازی شخصی کاری میکند تا دیگران شما را به دلیلی ملموس انتخاب کنند.
آرین سلیمانی